جدول جو
جدول جو

معنی سیاه کلا - جستجوی لغت در جدول جو

سیاه کلا
(کَ)
دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی. دارای 200 تن سکنه. آب آن از نهر شاهرود و رود خانه تالارو. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
سیاه کلا
از توابع ناتل رستاق نور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه چال
تصویر سیاه چال
جای گود و تنگ و تاریک، زندان و جای تیره و تاریک در زیر زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه قلم
تصویر سیاه قلم
در نقاشی، تصویری که با مداد یا مرکّب سیاه کشیده شده و رنگ آمیزی نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه تلو
تصویر سیاه تلو
از درختان جنگلی ایران، قره تیکان، چنگل، ککت
فرهنگ فارسی عمید
(سُ خَ کَ)
دهی است از دهستان ولوپی سوادکوه. (از ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 156)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
نوعی از تصویر که بسیاهی کشند و هیچ رنگ آمیزی نداشته باشد و آن اکثر خاصۀ فرنگ است. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
گشتیم قطعه قطعه گلستان هند را
چون گلشن سیاه قلم رنگ و بو نداشت.
اشرف (از آنندراج).
، معشوق ملیح. (غیاث). معشوق سبزفام. (آنندراج). رجوع به سیه قلم شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شوم. بدقفا: و نه... مشتی دوغ بازی سیاه قفا، بی نوای پرجفا. (کتاب النقض ص 475). رجوع به سیه قفا شود
لغت نامه دهخدا
سالی که در آن امساک باران واقع شود، (آنندراج)، خشک سال، (غیاث اللغات)، سال بسی بی باران، (ناظم الاطباء) :
یک برگ سبز و یک گل سوری ببار نیست
در این سیاسال امید بهار نیست،
شیخ علینقی کمره ای (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
دهی است جزء دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی. دارای 1300 تن سکنه است. آب آن از چاه تأمین میشود و محصول آنجا پنبه، غلات و کنجد و شغل اهالی زراعت است. بازار جمعه جویبار در اراضی این آبادی واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(ثی یَ)
محله ای است در آمل. رجوع به مازندران واسترآباد تألیف رابینو چ 1336 ص 153 شود. در فرهنگ جغرافیایی ایران چنین آمده است: دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 19هزارگزی شمال خاوری آمل قرار دارد. دشت است و هوایی معتدل مرطوب دارد. سکنۀ آن 310 تن است که به مازندرانی و فارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه هراز تأمین میشود. محصول آن برنج، صیفی و شغل اهالی زراعت و صید مرغابی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است کشیده در میانۀ ری و اصفهان و بیشتر دزدان در آن براه زنی پردازند، (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
قساوت قلب. بدطینتی. بدخواهی. بداندیشی. (ناظم الاطباء) :
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 227)
لغت نامه دهخدا
زندان تاریک، جای تار و گودی که کودکان را بدان ترسانند، گوی تاریک که گناهکاران را در آن بند کنند، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درختچه ای است خاردار که نام علمی آن ’پالیوروس - اسپینا کریستی’ میباشد. این درختچه در سراسر جنگلهای شمال در جلگه و میان بند تا ارتفاع 1000 متر از سطح دریا یافت میشود. در ارسباران و بجنورد نیز میروید. آنرا در نور و گرگان سیاه تلو و سیاه تلی مینامند. (جنگل شناسی ج 2 صص 258- 259)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان استرآباد بخش مرکزی شهرستان گرگان. دارای 450 تن سکنه. آب آن از رود خانه جورولی و قنات. محصول آنجا برنج، غلات، توتون و سیگار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ)
نام درختی است که این گونه (درخت افرا) در جنگلهای کرانۀ دریای مازندران از آستارا تا مینودشت در همه ارتفاعات یافت میشود. آنرا در گیلان پلت، بلس و سیاه پلت، در کوهپایۀ گیلان پلاس، در آستارا گندلاش، در طوالش بستام، بسکم و بسکام و در مازندران و گرگان افرا میخوانند. (جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 206)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
دهی است از دهستان قره طغان بخش بهشهر شهرستان ساری. دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود خانه نکا. محصول آنجا برنج، غلات و مختصر مرکبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
کنایه از فاسق و فاجر و ظالم و محیل و گناهکار، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مکاره ای است اندر خشم، سیاه کاره ای سپیدچشم، (جهانگشای جوینی)،
بیا بمیکده و چهره ارغوانی کن
مرو بصومعه کآنجا سیاه کارانند،
حافظ،
جانا روا مدار که بی هیچ موجبی
چشم سیاه کار تو خونم هدر کند،
ابن یمین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَهْکَ)
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 582 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهر نو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، دارای 259 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، زیره، شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ / لِ)
نام درختی است که در شفارود به درخت ولیک دهند. (جنگل شناسی ج 2 ص 23 و ج 1 ص 237)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
نام موضعی به فرح آباد مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 120 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
دهی از دهات ’دودانگۀ’ هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 123)
لغت نامه دهخدا
(یِکَ)
از دهات مازندران. (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو). در فرهنگ جغرافیایی ایران این نام تحت عنوان بایعکلا و بدین شرح آمده: دهی از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی در 10 هزارگزی جنوب خاوری پل سفید، سکنۀ آن 550 تن، آب آن از چشمه ورود خانه کمرود، محصول آن غلات و لبنیات. و دارای معادن زغال سنگ است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل. واقع در 15هزارگزی جنوب باختری بابل و 3000 گزی شمال شوسۀ بابل به آمل. واقع در دشت و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنۀ آن 50 تن است. آب آن از رود خانه کاری تأمین میشود. و محصولات آن برنج و مختصر غلات، پنبه، صیفی، کنف و نیشکر و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، از دههای کلارستاق مازندران است. (سفرنامه رابینو ص 107 بخش انگلیسی) ، از دههای ساری است. (سفرنامۀ رابینو ص 120 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
درختی است از تیره عناب که اغلب گونه هایش درختچه میباشند و در اکثر نقاط جنگلهای شمالی ایران در قسمت های خشک جنگل وجود دارد سیاه تلی قره تیکان ویله بور اسکلم تلی کرکت ورگان شبه صامور
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره عناب که اغلب گونه هایش درختچه میباشند و در اکثر نقاط جنگلهای شمالی ایران در قسمت های خشک جنگل وجود دارد سیاه تلی قره تیکان ویله بور اسکلم تلی کرکت ورگان شبه صامور
فرهنگ لغت هوشیار
محل گود و تنگ و تاریک، زندان تنگ و تاریک: میخواهند مرا در سیاه چال فراموشی بیندازند
فرهنگ لغت هوشیار
اثر نقاشی که در آن فقط با سیاهی مرکب یا مداد کار شده و رنگ آمیزی نداشته باشد مقابل رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه کرد
تصویر سیاه کرد
آن که سیاه کند مسود، بد کار فاسق، ظالم ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه کلاغ
تصویر سیاه کلاغ
کلاغ سیاه غداف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه چال
تصویر سیاه چال
زندان تنگ و تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه قلم
تصویر سیاه قلم
((قَ لَ))
نوعی نقاشی که در آن فقط با قلم و مرکب سیاه یا مداد کار شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه کار
تصویر سیاه کار
بدکار، ظالم
فرهنگ فارسی معین